جایگاه هنر در اسلام

در عصرى زندگى مى‏کنیم تاریک و پر مخاطره؛ سیطره‏ى ظلمت شب بى‏انتهاست و شعاع بصیرت‏ها اندک.

 عصر غیبت آخرین ذخیره‏ى الهى – امام زمان(عج) – است و دوران حیرت ما. مسائل جدید، هنر و تکنولوژىِ شگفتى‏آفرین، با سرعتى سرسام آور، رفته رفته بر تمام شئون زندگى سایه انداخته و هویت‏ها را دگرگون ساخته. همراهى هنر، تکنولوژى و نمادهاى آن با فرهنگ و اندیشه‏ى صاحبان آن که معمولاً در مسائل پس از مرگ دغدغه‏اى ندارند؛ باعث شده تا چهره‏ى زندگى برخى از معتقدان به معاد هم، به رنگ مادّى‏محوران درآید و پناه بر خدا از آن روزى که این تغییر، باورها را نیز متزلزل سازد. جایگاه ابزار هنر و استفاده از آن با محوریت دنیا، غرض این دست نوشته نیست. محلّ سخن آنجاست که با این ابزار بخواهیم؛ اعتقاد به آخرت را ترویج نماییم. اینجاست که باید تعارض‏ها و تناقض‏ها را بشناسیم تا مبادا جمع نقیضین گردد؛ که در این صورت کلامى که دم از آخرت مى‏زند؛ تضییع خواهد شد.

 کسى که خود را عهده‏دار منصب تعلیم و تبلیغ حقیقتى نمى‏داند؛ به اندازه‏ى کسى که خود را عهده‏دار این وظیفه مى‏داند ولى بدون درایت، با حرکت در قشر و پوسته در باطن، ترویج باطل مى‏کند؛ مورد اعتراض نیست.

 تاریکى، انسان هوشیار را به حرکت آهسته و مطمئن دعوت مى‏کند؛ چه رسد به آن‏که این ظلمت ناشناخته هم باشد؛ پس همانگونه که مولاى متّقیان امیرمؤمنان على‏علیه السلام فرموده‏اند:

 یا کُمَیْلُ ما مِنْ حَرَکَهٍ اِلّا وَ اَنْتَ مُحْتاجٌ فیها اِلى مَعْرِفَهٍ(۳)

 اى کمیل هیچ حرکتى نیست مگر اینکه تو در آن نیازمند شناخت هستى.

 هر حرکتى، نیازمند معرفت است و صاحب حرکت ناگزیر است از اینکه با چشمانى باز و کاوشگر به حرکت درآید و الّا حرکت بدون بینش، نه تنها آدمى را به مقصد نمى‏رساند؛ بلکه از مطلوب دور و دورترش مى‏سازد.

 ما برآنیم تا در این نوشتار، ضمن اشاره به جایگاه والاى تبلیغ و ویژگیهاى مبلّغ دینى، به راهکارهاى انجام موفّق آن در زمانه‏ى خود و برّرسى محدودیت‏هاى آن بپردازیم.

 الف) رسالت تعلیم و تبلیغ و تذکار دینى

 خداى متعال، در میان این همه نیازمندى بشر، تنها براى سعادت اخروى و هدایت او، پیامبر و سفیر براى خویش برگزیده است. نشان‏دادن راه سعادت یا همان صراط مستقیم – که بنا به نصّ صریح روایات، صراط محمّد و آل محمّدعلیهم السلام است(۴) – رسالت پیامبران است و به همین جهت کسانى که قدم در راه هدایت‏گرى برمى‏دارند؛ به شریف‏ترین اعمال دست زده‏اند.

 سنّت خداوند متعال، این است که نصرت دینش را از اهل ایمان بپذیرد. با آن که متولّى اتمّ و اکمل این نصرت، همان حجّت الهى است؛ امّا کسانى را که در مسیر یارى دین خدا و تبلیغ و تعلیم حقایق آن گام برمى‏دارند نیز، اجرى بى‏مثال وعده داده است.

 در این میان، به‏ویژه، مسأله‏ى ولایت ائمّه‏ى معصومین‏علیهم السلام که مورد بیشترین تأکید رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم بوده و در مقابل با کمترین اقبال و توجّه مردم، همراه گشته و مى‏گردد؛(۵) از اهمیّت به سزایى براى تبلیغ برخوردار است. شاید تا به حال با خود اندیشیده باشیم که اگر ما در زمان ائمّه‏علیهم السلام بودیم؛ چنین و چنان مى‏کردیم غافل از این که:

 زمانه‏ى ما، همان زمانه‏ى مدد طلبیدنِ امیرمؤمنان است از مهاجر و انصار.

 زمانه‏ى ما، همان زمانه‏ى غربت و بى‏یاورى امام مجتبى‏علیه السلام است.

 زمانه‏ى ما، همان زمانه‏ى بالاگرفتن مظلومیّت سالار شهیدان است که هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنِى او طنین‏اندازِ وجدانِ بیدار است.

 و سرانجام، زمانه‏ى ما، همان زمانه‏ى غربت دین خداست و تأسّف از آنجاست که فراموش کرده‏ایم در زمان ائمه‏علیهم السلام زندگى مى‏کنیم و عصر، عصر امامتِ حضرتِ حجهبن الحسن العسکرى(عج) است.

 امروز نیز حجّت عصر و زمان ما چون امیرمؤمنان‏علیه السلام، از ما نصرت دین خدا مى‏طلبند. امام زمان(عج) به همان بى‏کسى امام مجتبى‏علیه السلام گرفتارند و یادشان فراموش شده است. صداى حسین‏گونه هل من ناصر ایشان – که از ما درک صحیح دین خدا و به کار بستن و ترویج آن را مى‏طلبند – به گوش جانِ شیدا شنیده مى‏شود.

 به این ترتیب آنان که این رسالت را عهده‏دار شوند، خود را در کانون توجّهات ائمّه‏ى معصومین‏علیهم السلام قرار داده‏اند.

 پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏فرمایند:

 اَشَدُّ مِنْ یُتْمِ الْیَتیمِ الَّذى انْقَطَعَ عَنْ اُمِّهِ وَ اَبیهِ، یُتْمُ یَتیمٍ انْقَطَعَ عَنْ اِمامِهِ وَ لایَقْدِرُ عَلَى الْوُصُولِ اِلَیهِ وَ لایَدْرى کَیْفَ حُکْمُهُ فِیما یَبْتَلى بِهِ مِنْ شَرایِعِ دِینِهِ اَلا فَمَنْ کانَ مِنْ شیعَتِنا عالِماً بِعُلُومِنا وَ هذَا الْجاهِلُ بِشَریعَتِنا الْمُنْقَطِعُ عَنْ مُشاهَدَتِنا یَتیمٌ فِى حِجْرِهِ اَلا فَمَنْ هَداهُ وَ اَرْشَدَهُ وَ عَلَّمَهُ شَریعَتَنا کانَ مَعَنا فِى الرَّفیقِ الْاَعْلى(۶).

 یتیم‏تر از یتیمى کسى که مادر و پدر خویش را از دست داده؛ یتیمى کسى است که از امام خویش جدا گشته و نمى‏تواند به او دست یابد و آنچه را که از احکام دینش به آن مبتلاست نمى‏داند. بدانید هر که از شیعیان ما – که به علوم ما آگاهند – این جاهل به شریعت ما را – که از مشاهده‏ى ما محروم است و در پناه آن عالم چون یتیم است. – هدایت و ارشاد کند و شریعت ما را به او بیاموزد؛ در جایگاهى بلند با ما خواهد بود.

 ب) چگونگى انجام این رسالت در عصر ما

 انجام این رسالت، با اعمال شیوه‏ى سنّتى، داراى متولّیانى فراوان، بزرگوار و دلسوز است و در عین حال متأسّفانه اقبال اهل زمان ما به آن منابع سنّتى (کتاب، سخنران و…) به دلایل متعدّد کم‏رنگ گشته است. از طرفى شهودى نمودن حقایق دینى و به تصویر و تصوّر درآوردن آن باعث مى‏شود که آن حقیقت ملموس‏تر، یادش ماندگارتر و اثر آن بیشتر گردد. از سویى بسیارى اوقات عرضه‏ى غیرمستقیم و همراه با زیبایى و ملاحت، در مقایسه با ارائه‏ى مستقیم، اثرى افزون‏تر دارد. با این تفاصیل شاید رسالت نوین باورمندان دینى، این باشد که در صورت امکان، همان حقایق تغییرناپذیر را، با شیوه‏اى جدید عرضه نمایند؛ تا عملاً فرزند زمانه‏ى خویش باشند و مطابق با اقتضائات زمان و مکان خود دست به‏کار تبلیغ شوند.

 در باب عرضه‏ى  غیر مستقیم حقایق دینى، اثر و مجوّز آن، مى‏توان به ماجراى کودکى حسنین‏علیهما السلام اشاره کرد که به جاى آموزش وضوى صحیح و یا تذکّر نقایص وضوى پیرمردى مسلمان، در جایگاهى ظاهر شدند که پیرمرد، خود، وضو گرفتن صحیح آنان را ببیند و قضاوت کند کدامیک وضوى درست دارند تا پس از مشاهده‏ى آنان به نادرست بودن وضوى خود پى ببرد.

 بنابر آنچه عنوان شد؛ ابزار هنر مى‏تواند از جذّاب‏ترین و رساترین شیوه‏هاى تبلیغ و تعلیم باشد. گرچه هنر هرگز نمى‏تواند و نباید جاى درک محضر علم و عالم را بگیرد؛ امّا مى‏تواند به عنوان مرحله‏اى در نظر گرفته شود که براى عدّه‏اى ورود به عالم دیندارى است؛ براى بعضى جنبه‏ى تعلیم و تذکّر دارد و براى برخى، تحکیم و تعمیق آنچه باور داشته‏اند را به دنبال دارد. در حقیقت هنر مى‏تواند کارایى ابزارهاى کمک آموزشى را داشته باشد که گاهى جنبه‏ى تعلیم و گاهى صورت تذکّر و یادآورى به خود مى‏گیرد.

 به کارگیرى هنر در درک و باور آنچه به تصوّر و تصدیق نیازمند است؛ مى‏تواند کمکى جدّى باشد. البته شایان ذکر است که این اسباب هدایت‏گرى، همان‏گونه که مى‏تواند موجبات تقرّب به خداوند را – که هدف نهایى نصرت دین الهى است – فراهم آورد؛ مى‏تواند – در صورت فقدان بصیرت – دور شدن از رضاى پروردگار را در پى داشته باشد که پس از بیان جایگاه و وظایف مُبلّغ، به آن پرداخته خواهد شد.

 ج) جایگاه و وظایف مُبلّغ نوین

 همان‏گونه که وقتى کسى از اندیشه‏اى دم مى‏زند؛ انتظار مى‏رود ضمن آگاهى کافى، نسبت به آن ملتزم نیز باشد و به اصطلاح عالم بى‏عمل نباشد؛ از مُبلّغ دینى به شیوه‏ى نوین هم که تنها روشى دیگر، براى تبلیغ، برگزیده – ولى همان مطلب را نشانه رفته – نیز توقّع مى‏رود که ضمن مطّلع بودن از آن حقیقت، با تمام وجود به آن قائل بوده و پس از باور قلبى، آن را اعلان نماید. اگر کسى که مبلّغ نوین حقیقى دینى است؛ به آن حقیقت معتقد و عامل نباشد؛ یا اعتقاد به آن موضوع برایش انگیزه‏ى تبلیغ ایجاد نکرده باشد و به نیّاتى غیر از تبلیغ، در این راه قدم گذارد؛ ضمن آلوده نمودن جایگاه تبلیغ دینى، باعث شده تا به آن حقیقت نیز لطمه وارد شود و سرانجام عملى کم‏اثر و بى‏اثر خواهد داشت.(۷) او براى اثرگذارى پا به عرصه‏ى تبلیغ گذاشته؛ حال آن که عامل نبودن، اثر کارش را از بین مى‏برد و این نقض غرض است.

 در اینجا ذکر این نکته ضرورى به نظر مى‏رسد که گرچه ممکن است به جهاتى – از قبیل رعایت قواعد کار و بهره بردن از اثراتى که خداوند در بعضى حرکات و جملات قرار داده – آنچه تبلیغ و تعلیم مى‏شود؛ اثرگذارىِ جالب توجّهى داشته باشد؛ اما مبلّغ تنها وقتى از پاداش الهى بهره‏مند است که تقوى پیشه کرده، مؤمن باشد و با قصد جلب رضاى خداوند به میدان بیاید؛ چرا که:

 اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ(۸)

 خداوند تنها عمل متقین را مى‏پذیرد.

 فردى که تبلیغ را وسیله‏اى براى خدمتگزارى به آستان رفیع پیامبر و اهل بیت ایشان‏علیهم السلام مى‏داند؛ باید در همه‏ى ایّام و به خصوص در حین انجام این خدمتگزارى، بکوشد تا رضایت آنان را با ترک گناه و عمل به واجب، کسب نماید و با این خدمتگزارى، محبّت و مودّت خود را ضمن تهذیب نفس و مراقبت از خویش ابراز کند و همّتش را این قرار دهد که مایه‏ى زینت آنان باشد؛ نه باعث تأسّف و ناراحتیشان.

 آن که خود را با ابزار تبلیغ، به اولیاى خدا منتسب مى‏نماید؛ خیر از او پسندیده‏تر و سر زدن عمل زشت از او زشت‏تر خواهد بود.(۹)

 او تلاش مى‏کند تا با به‏کارگیرى تمام وسع و توانائیش، اثر خویش را به زیباترین شکل ارائه کند و از باب توفیقِ متذکّر کردنِ مردم، به آستان عترت پیامبرعلیهم السلام و صرف توانمندیهایش در این مسیر، خداوند را شاکر است.

 پس از این توجّه به‏خویش است که سایرین موردنظر، قرارمى‏گیرند.

 البته آنچه ذکر شد؛ منحصر به مبلّغان نوین نیست؛ بلکه هرکس را که به تبلیغ مکتب اهل بیت‏علیهم السلام رو نموده، شامل مى‏شود.

 د( استفاده از هنر و توجّهات لازم

 ۱) )مقایسه‏ى روند دیندارى و هنر

 زندگى شؤونى دارد که صحّت و سقم آنها با محک دین الهى سنجیده مى‏شود و یکى از این شؤون هنر است.

 دین‏دارى – یا همان بندگى خداوند متعال – تقیّدات و پابستگى‏هایى به دنبال دارد که رفته رفته انسان را – در این سراى زودگذر دنیا – هر چه بیشتر مطیع و فرمانبردار خداوند و در نتیجه محدود مى‏کند. روح بندگى یا اسلام، همان تسلیمِ بدون چون و چرا در مقابل حضرت حق و حجّت‏هاى الهى است(۱۰) و این روحیّه باعث مى‏شود که بنده تنها مطیع حق گردد و از تبعیت هواى نفس فاصله بگیرد.

 هنگامى که این اطاعت، بر اعمال انسان سایه اندازد و این فرمانبردارى در عرصه‏هاى زندگى به‏خصوص هنر رخ بنماید؛ عرصه بر آزادى‏هاى بى‏حدّ و حصر تنگ مى‏شود و اعمال و گفتار و حتّى افکار انسان نیز، رنگ و بوى الهى مى‏گیرد. حال آن‏که هنر نامتعهّد، در روند خود مى‏خواهد کم‏کم حصارها را از بین ببرد؛ دیوارها را بشکند و تنگناها را در نوردد.

 هنرمند صرفاً با آن‏چه تخیّل مى‏کند و زیبایش مى‏شناسد؛ پیش مى‏رود؛ فارغ از آن که ممکن است این زیبایى‏شناسى، با مبانى دینى، ناسازگارى داشته باشد. هنر ساخته‏ى بشر است و بر چهارچوب خواسته‏ى وى حرکت مى‏کند؛ امّا دین مخلوق خداوند است و بر مبناى رضاى الهى پیش مى‏رود.

 البته ما به هیچ وجه ادّعاى رویارویى دین و هنر را نداریم. همچنانکه اسلام به خط زیبا و صوت حسن در قرائت قرآن و… بها داده است. آنچه منظور اصلى است این است که دین‏دارى چون راهى است که کم‏کم سخت‏تر و باریک‏تر مى‏شود و هنر چون مسیرى که به سرعت بازتر و هموارتر مى‏گردد. این است که اگر کسى بخواهد این ابزار را به کارگیرد؛ قبل از هرکار باید حدود و ثغور مسیرى را که به دلالت دین، مى‏تواند در آن گام بردارد بشناسد و بعد اقدام به حرکت کند و الّا در این رویارویى، اعتقاد خویش را خواهد باخت.

 به عنوان نمونه‏ى تعارض برخى جهت‏گیرى‏هاى دین و هنر به این مثال توجّه کنید: دین خدا – بنابر فرموده‏ى حضرت صدّیقه‏ى کبرى‏علیها السلام – خیر زنان را در این مى‏داند که نه به نامحرمى نظر کنند و نه نامحرمى به آنان بنگرد(۱۱). در این فضا آیا مجاز است که به اسم هنر، زنان در منظر دیگران قرار گیرند؟ نمى‏توان مدّعى تبلیغ حقیقتى دینى شد و حقیقت دیگرى را فدا کرد. این چگونه رسالتى است که در آن به کلام صاحبان آن رسالت بى‏اعتنایى مى‏شود؟

 و یا در مورد موسیقى، دست کم این است که فضاى شبهه‏آلودى دارد و محلّ اشکال بزرگان دین بوده است. پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم و ائمه‏ى اطهارعلیهم السلام هم نه تنها آن را به هیچ مستمع یا نوازنده‏اى، توصیه نکرده‏اند؛ بلکه با آن به شکل جدّى مخالفت نموده، مسیر هدایت را متناقض با آن دانسته‏اند. در این روایت تأمّل بفرمایید:

 قال رسول اللَّه‏صلى الله علیه وآله وسلم:

 اِنَّ اللَّهَ تَعالى بَعَثَنى هُدىً وَ رَحْمَهً لِلْعالَمین وَ اَمَرَنى اَنْ اَمْحُوَ الْمَزامیرَ وَ الْمَعازِفَ وَ الْاَوْتارَ وَ الْاَوْثانَ وَ اُمُورَ الْجاهِلِیَّهِ(۱۲)

 پیداست که موسیقى، به کار هدایت و بندگى خدا نمى‏آید؛ اگر نه پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و ائمه‏علیهم السلام با وجود رواج آن در زمان خودشان، باید از کارآیى آن در تقرّب به خدا سخنى مى‏گفتند و ما را به استفاده از آن ترغیب مى‏کردند؛ حال آن که پیامبر فرموده‏اند: من به محو و از بین بردن آن مأمور شده‏ام.

 با وجود این دسته از روایات که از موسیقى به شدّت نهى فرموده‏اند؛ چگونه مى‏توان آن را ابزارى براى انتقال حقیقت دینى انگاشت؟

 فردى که نسبت به مسائل دینى به طور جدّى پایبند است؛ حاضر نیست در تبلیغ کالاى خود از موسیقى و آلات آن بهره برد؛ چه رسد که آن را ابزار تبلیغ کالاى الهى برشمرد. گرچه ممکن است به ظاهر این ابزار مورد پسند و اثرگذار ظاهر شود؛ امّا باید دانست که این اثر مورد پذیرش خداوند نیست.

 از جمله مواردى که مى‏توانست مورد توصیه‏ى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و ائمه‏علیهم السلام باشد؛ استفاده از موسیقى در جنگها بود. با وجود آن که از طبل و شیپور و سنج و دف و دهل و… در سپاه روبرو براى تهییج سربازان به جنگ، استفاده مؤثّر و جدّى مى‏شد؛ امّا پیامبر و امیر مؤمنان‏علیه السلام از آن در جهت ترغیب سپاهیان، در جنگ با کفر و شرک استفاده نمى‏کردند. با این که هدف پیروزى اسلام در جنگ وسیله‏اى چون استفاده‏ى نظامى از ساز را به راحتى توجیه مى‏نمود. آیا این شواهد جایى براى اندیشیدن و تفکّر باز نمى‏کند؟

 2) )باور ابزارى بودن هنر نه هدف بودن آن

 هنر مثل ظرفى است که در صدد است مظروف خویش را بنمایاند. چون قالبى است که مى‏کوشد محتواى خود را عرضه کند و همانند قابى است که مى‏خواهد اثر درون خویشتن را به نمایش گذارد.

 امّا در سیر حرکت هنرمند غالباً، آن چنان زرق و برق و زیبایى این ظرف و قالب و قاب، توجّه را به خویش معطوف مى‏دارد که مظروف و محتوا و اثر فراموش مى‏شود؛ یا دست کم در اولویت دوم قرار داده مى‏شود و ارزش به قالب و ظرف تعلّق مى‏گیرد؛ نه مظروف و محتوى. هنر شبیه به دنیاست؛ همانگونه که دنیا بنا به روایات ما براى غیر خود خلق شده و مزرعه‏ى آخرت است امّا با این وجود، متأسّفانه براى اکثر مردم خود موضوعیت پیدا کرده و پل بودن آن فراموش شده است؛ به همین ترتیب بسیار دیده مى‏شود که هنر نیز هدف قرار مى‏گیرد.

 به عنوان مثال شاعر یا نقّاش هدفمند مى‏کوشد تا با خلق یک اثر، معنایى را با زبان خاصّ خود القا کند؛ امّا هنرمندى که هنر برایش محور است؛ شعر مى‏گوید یا نقش مى‏زند تا زیبایى آفریده‏اش را به رخ کشد. گاهى خواننده‏ى یک شعر، بیش از آن که اندیشه‏ى القاى مفهوم آن شعر را در نظر داشته باشد؛ سوداى به نمایش گذاردن قدرت و انعطاف‏پذیرى صوت و زیبایى لحن را در سر مى‏پروراند.

 هنرمند و هنرآموز، اوّل باید به دنبال این باشد که حقیقت چیست و از چه حقیقتى باید سخن گفت؟ بعد به سراغ چگونه گفتن آن و دست آخر باید به سوى هنر رود. نه اینکه ابتدائاً بخواهد به هنر متمسّک شود؛ بعد به آنچه مى‏خواهد بگوید بیندیشد.

 یکى از بارزترین آفات هنر، همین سردرگمى هنرمند از نامعلومى هدف و وسیله است. بنابراین کسى که مى‏خواهد در مسیر تبلیغ دینى به شیوه‏ى نوین گام بردارد؛ شایسته است که مدام به هدف بیندیشد و براى قالب عرضه‏ى آن حقیقت، اصالتى قائل نشود و در عین حال همان‏گونه که براى هنر اصالتى قائل نمى‏شود و به دنبال ارزشمند جلوه دادن آن نیست در پى مطرح کردن خویش نیز نباشد. هنرمند متدیّن به دنبال جلوه دادن حقیقتى است که تبلیغ مى‏کند نه خود؛ بنابراین از هر چه که باعث مى‏شود تا بر سر زبانها بیفتد و مشهور شود؛ سخت بیزار است؛ چرا که مؤمن از شهرت به جهات آفات فراوانش مى‏پرهیزد. گر چه ممکن است در گذر زمان و به جهت طبیعتِ کارى که مى‏کند؛ شهرت به سراغش بیاید؛ امّا او به سراغ شهرت و آنچه که باعث آن شود؛ نمى‏رود.(۱۳)

 3) )جلب رضایت خلق یا خالق

 هنر برتر یعنى هنرى با جذابیت بیشتر؛ امّا آیا این جذابیت، همواره مهر تأیید الهى دارد؟

 اثر هنرى بالاتر یعنى کارى با نتیجه‏ى زیباتر؛ ولى آیا این زیبایى، همیشه مورد قبول خداوند است؟

 و سرانجام کار هنرى وقتى مقبول است که رضایت مردم را بیشتر جلب نماید و کار دینى وقتى مورد پذیرش است که تنها براى خدا و مخلصانه انجام شود و همین جاست که جدّى‏ترین تعارضات شکل مى‏گیرد؛ چرا که کار دینى، رضایت خالق مى‏طلبد و کار هنرى رضایت خلق و رضایت خلق هم، در اغلب اوقات، بر مبناى هواى نفس و مخالفت با رضاى خالق است. به این روایت توجّه کنید:

 قال امیرالمؤمنین على‏علیه السلام: اصلُ الاِخلاصِ الْیَأسُ مِمّا فى اَیْدِى النّاسِ.(۱۴)

 چگونه مى‏توان در کار هنرى با اخلاص عمل کرد، حال آنکه حقیقت اخلاص، ناامیدى است از آنچه نزد مردم است. یعنى وقتى فعلى براى خداوند محقّق مى‏شود که فاعل آن از تعریف و تشویق مردم ناامید باشد.

 حواریون  از عیساى نبى‏علیه السلام سؤال مى‏کنند که مخلص واقعى کیست؟ ! او مى‏فرماید:

 کسى که براى خدا کار کند و دوست نداشته باشد مردم در آن کار از او تشکّر نمایند.(۱۵)

 از سوى دیگر، مسیر هدایت، مسیرى دو سویه است؛ یکى ابلاغ و دیگرى اقبال. اگر اقبالى از مخاطب نباشد؛ ابلاغ به هدایت افراد منتهى نمى‏شود. پس ابلاغ با پذیرش مردم است که به هدایت منجر مى‏شود. اینجا این سؤال مطرح مى‏شود که از طرفى اقبال و خوش‏آمد مردم مهم است و از طرفى باید بى‏اعتنا به خواست مردم رضایت خدا را طلبید؛ این چگونه امکان‏پذیر است؟ جواب این است که همان‏طور که از حضرت عیسى‏علیه السلام نقل شد؛ عمل خالص عملى است که براى خدا انجام شود و فاعل آن به دنبال تشکّر مردم نباشد. به بیان دیگر او نباید متوقّعِ سپاسِ مخاطبان باشد؛ امّا حال اگر مردم از کار خدایى وى تشکّر کردند؛ چه مانعى دارد؟ این تشکّر مردم، خود علامت مقبولیت آن کار از جانب مردم و مقدّمه‏ى اثرگذارى بر مخاطب است.

 البته ذکر این نکته هم لازم است که اگر آن مردم مؤمن باشند؛ رضایت آنان چیزى خارج از رضایت خداوند نیست و این دو در واقع یک حقیقتند؛ چرا که مؤمن جز به رضاى خدا راضى نمى‏شود و خداوند هم به رضایت مؤمن راضى است. پس رضایت آنان، اگر با نیّت خدایى مبلّغان همراه باشد؛ نوید از رضایت خداوند مى‏دهد.

 بنابراین نتیجه‏ى کلام این مى‏شود که کار هنرى مخلصانه به جهت آن که اگر مقبول مخاطب نباشد؛ اثرگذار هم نیست؛ پس باید مورد توجّه و پسند مردم قرار بگیرد. امّا رضایتى که با نارضایتى خالق همراه نشود. مُبلّغ نوین به دنبال اداى وظیفه است و ضمن حرکت در جاده‏ى شرع، نیّتش را ارائه‏ى اثرى مذهبى قرار مى‏دهد؛ اثرى که همراه با جلب رضایت مخاطبان، تنها به خاطر خدا انجام مى‏پذیرد. اینجاست که کار بسیار دقیق و در عین حال دشوار مى‏شود و تنها کسى مى‏تواند کار هنرى خداپسند ارائه نماید که اهل مراقبت و توبیخ نفس، پذیرش انتقاد، حساب کشیدن از خود، دقّت در اعمال و رفتار خویش و نقّادى از نیّات درونش باشد.

پاورقی ها:

۱) بحار الانوار، ج ۵۱ ، ص ۱۱۵ .

۲) به عنوان نمونه به ۳ کتاب شریف نجم‏الثّاقب، دارالسّلام و العبقرى الحسان اشاره مى‏شود.

۳) بحارالانوار، ج ۷۴ ، ص ۲۶۸ و ۴۱۴ .

۴) تمامى تفاسیر شیعى ذیل آیه‏ى اهدنا الصّراط المستقیم. به عنوان نمونه به تفسیر کنز الدّقائق، ج ۱ ، ص ۶۸ مراجعه شود.

۵) کافى، ج ۳ ، ص ۲۹: حضرت باقرعلیه السلام فرمودند: اسلام روى پنج پایه نهاده شده: نماز، زکات، روزه، حجّ و ولایت و به چیزى مثل ولایت فریاد زده نشد. مردم آن چهار را گرفتند و این یعنى ولایت را رها کردند.

۶) بحارالانوار، ج ۲ ، ص ۱ – ۱۳ .

۷) امام صادق‏علیه السلام فرمودند: چون عالم به علمش عمل نکند؛ اندرزش از دل‏هاى شنوندگان بلغزد؛ چنان باران که از سنگ صاف بلغزد. )اصول کافى: ج ۱ ، ص ۵۶)

۸) سوره مائده، آیه ۲۷ .

۹) بحارالانوار، ج ۴۷ ، ص ۳۴۹ .

۱۰) قال امیرالمؤمنین على‏علیه السلام: الاسلام هو التسلیم / به کافى، ج ۲ ، باب التسلیم و فضل المسلمین رجوع نمایید.

۱۱) حلیهالاولیاء، ج ۲ ، ص ۴۰ .

۱۲) پیامبر خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمودند: پروردگار مرا هدایت و رحمت عالمیان برانگیخت و امر کرد مرا تا محو کنم؛ مزامیر )سازهاى بادى مثل نى( و معازف )به‏طور کلّى ساز( و اوتار )سازهاى صاحب تار( و بت‏ها و امور جاهلیّت را )مستدرک الوسایل، ج ۲ ، ص ۴۵۸) / توضیحات مبسوط راجع به این روایت و روایات مشابه را در کتاب نظرى بر موسیقى از طریق کتاب و سنّت نوشته‏ى آقاى شریعت موسوى ببینید.

۱۳) المُؤْمِنُ یَکْرَهُ الرِّفْعَه، مراجعه شود به میزان الحکمه، ج ۴ ، ص ۱۵۲۱ .

۱۴) غررالحکم، حدیث ۳۲۹۱ .

۱۵) میزان الحکمه، ج ۲ ، ص ۵۸ .

دی 9, 1398